About Us درباره ما

Café Leilee was founded on September of 2009, as a food journal. We are Americans of Iranian descent who love both of our countries and their foods.
Here's the background on our staff



کافه لیلی مهر ماه سال ۸۸ به عنوان یک بلاگ آشپزی افتتاح شد. از آنجایی که ما عاشق وطنمان ایران هستیم و خانه جدیدمان آمریکا را هم خیلی دوست داریم، تصمیم گرفتیم که فرهنگ این دو کشور را با کمک غذا به هم نزدیک کنیم. دستور غذاهای ما شامل غذا های ایرانی، آمریکایی و همچنین غذاهای مختلف از کشور های دیگر میباشد. این دستور غذا ها معمولا با سابقه فرهنگیشان همراه هستند.


About the Staff درباره کارمندان

The cook
My first encounter with cooking was when I was around 12 years old. My mom and two younger sisters had a very bad flu, and my dad was out of town. I was the only healthy person in the house at that time. My mom asked me if I could make some soup. I wasn't surprised of the sudden responsibility, as my parents always made me feel like I was capable of doing anything. But I didn't even know how to boil water. I ended up making the soup. I can't remember how it turned out, all I remember is that I ran back and forth between my mom's bedroom and the kitchen to ask questions.
Ever since that afternoon, I started to learn how to cook from my mom. And I can't thank my family enough for supporting me even when my rice was either mushy, or undercooked.
I am now a full time financial analyst at a high-tech company in the heart of the Silicon Valley, as well as a part time MBA student. With the limited time I have available, I cook and bake as much as I can to calm myself after a long and stressful day.

آشپز
اولین تجربه من با آشپزی موقعی بود که حدود ۱۲ سال سن داشتم، آقای پدر خارج از شهر بود و خانم مادر همراه با دو خواهر کوچکترم تب و لرز گرفته بودن. من تنها شخص سالم خونه بودم و خانم مادر از من خواست که یک سوپ درست کنم. من از مسولیتی که بهم داده شده بود در شگفت نبودم، چون پدر مادرم از بچگی به من یاد دادن که از عهده هر کاری بر میام. ولی من حتی نمیدونستم چجوری یک نیمرو درست کنم. بالاخره سوپ رو درست کردم. یادم نمیاد نتیجه اش خوب بود یا بد، تنها خاطره ام از اون روز دویدن مدام بین اتاق خانم مادر و آشپزخونه هست.
از اون روز به بعد شروع کردم از خانم مادر آشپزی یاد گرفتن. اینجاست که باید بگم که هیچ وقت نمیتونم به اندازه کافی از خانواده ام تشکر کنم برای حمایت های پایان ناپزیرشون حتی موقعی که برنجم شفته یا دون بود.
این روزها من کارمند تمام وقت یک کمپانی کامپیوتر در شمال کالیفرنیا هستم و دانشجو نیمه وقت برای گرفتن ام بی ای. با زمان کمی که دارم سعی میکنم تا جای ممکنه آشپزی کنم تا خستگی یک روز طولانی و خسته کننده رو بر طرف کنم.

Mr. Dad
There's something with me and the grill. We just don't get along. I am all for preparing the food to be grilled, but no, I cannot get close to the grill. Maybe its the smoke or the heat, but whatever it is I stay indoors and shut the door when the grill is on. Here's where the convoy (aka Mr. Dad) comes along and takes care of the grilling part. No one can rival his Kabobs in the Bay Area. He's also a good food critique. I never have to ask him whether he likes what I've cooked or not. I just need to wait for the "Mmmm's" and count the "WOW's" to figure it out.

آقای پدر
من و منقل کباب پزی زیاد میونه خوبی با هم نداریم. نمیدونم دود منقل هست یا حرارت زیادش ولی هر چی که هست من همیشه سعی میکنم وقتی منقل روشنه خودم رو تو خونه حبس کنم و به جاش غذا رو برای روی منقل رفتن آماده کنم. اینجاست که آقای واسطه (همون آقای پدر) به صحنه میاد همه چیز رو تو کنترل میگیره. هیچ کس نمیتونه با کباب های آقای پدر در شمال کالیفرنیا رقابت کنه. ایشون منتقد خیلی خوبی هم هستن. من هیچ وقت مجبور نیستم که ازشون بپرسم که آیا غذا رو دوست دارن یا نه، فقط کافیه که صبر کنم و وای وای ها رو بشمرم.

The Master
That would be my mom. She has supported me ever since my first attempt of cooking when I was 12 years old. She sees me experimenting in the kitchen but never complains or criticises. Even when I'm nervous about trying out a strange recipe, she's the one who encourages me to make it. She is my best tutor and advisor when it comes to cooking most foods specially Persian foods. Besides her amazing ability to just whip up any hard to make dish without looking tired or stressed, she's an expert in the art of preservation, whether it's the infamous torshi (Persian pickled vegetables), jams, or lavashak (fruit rolls) as well as gardening. With the help of Mr. Dad she grows any herb from the most common ones like parsley and cilantro to the exotic Persian ones like terreh (similar to garlic chives), soosambar (from mint family), or zolang (also from mint family). So rightfully she gets the title of "Master" in this blog.

کدبانو
این لقب بجای خانم مادر هست که از بچگی من رو توی تمام مراحل زندگیم از جمله آشپزی پشتیبانی کرده. حتی وقتی توی آشپزخونه هستم و جلوی دست و پاش رو میگیرم و مشغول درست کردن یک غذای عجیب غریب میشم هیچ شکایتی نمیکنه. اون وقت هایی که مواد لازم یک دستور غذا حتی به نظر خودم هم عجیب میاد خانم مادر هست که تشویقم میکنه که امتحانش کنم. کدبانو بهترین مربی و مشاور من توی درست کردن اکثر غذا ها به ویژه غذا های ایرانی هست. نه تنها خانم مادر مثل اکثر خانم مادرهای ایرانی دیگه میتونه سخترین غذا ها رو درست کنه بدون اینکه خودش رو خسته یا تحت فشار نشون بده، بلکه در کنار کار روزانه اش که گردوندن یک مهد کودک کوچیک هست ایشون استاد هر جور ترشی و مربا و لواشک درست کردن و باغبونی هم هستن. با کمک آقای پدر، کدبانو هر جور سبزی از رایج ترین ها مثل جعفری و گشنیز تا سبزیهای محلی شمال مثل سوسمبر و زلنگ رو کاشته. و این دو زوج هنرمند توی این حیاط ما شاید حداقل ۱۰، ۱۲ تا درخت مختلف ایرانی و فرنگی هم بنا کردند که ما در هر فصل سال از میوه های مختلفشون بهره میبریم.

The Camera Girl
She's responsible for all the mouth watering pictures. Be it right before she's going to work or she just got home from a long day of work, she makes sure to take the perfect picture for my blog. I don't think I have to say anything more, the pictures will talk for themselves. To see more of her work check out her website here.
عکاس باشی
خواهر دومی مسئول تمام عکسهای این بلاگ هست. چه در حال رفتن به سر کار هست یا وقتی که بعد از یک روز طولانی به خونه بر میگرده، عکاس باشی با حوصله تمام بهترین عکس ها رو برای بلاگ خواهر وقت نشناسش میگیره. دیگه لازم نیست چیزی بگم، شما خودتون میتونین عکسها رو ببینین و قضاوت کنین. اگر میخواین عکسهای حرفه ای دیگه ی عکاس باشی رو ببینین به وب سایتش اینجا یک سری بزنین.

Sous Chef
She always complains that she gets to wash all the dishes but everyone give me all the compliments. Well, she's kind of right. She's my right hand when cooking, chopping, and grocery shopping. She's also the picky eater of the family (aren't all the youngest members of the family picky eaters?). So if I make something and she raves about how delicious it was, I make sure to point this out on my blog. Because if she likes it then everyone would like it as well.

دستیار آشپز
ته تاقاریمون همیشه گله میکنه که پشت صحنه کلی کار میکنه ولی مهمون ها فقط از من و خانم مادر تشکر میکنن. خوب حق هم داره. چه شستن کوه ظرف ها تو ظرفشویی، چه خورد کردن و هم زدن و خرید غذایی این خواهر کوچیکه هست که همیشه به دادم میرسه. این ته تاقاری ما هم مثل اکثر ته تاقاری های دیگه کمی فیک فیکی هم تشریف دارن، بنابراین هر وقت ایشون غذای بنده رو تایید میکنن من مطمئن هستم که تو بلاگم این رو ذکر کنم چون اگر این فیک فیکی خوشش بیاد همه خوششون میاد.

LinkWithin

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...